بایگانی ماهیانه: ژانویه 2012

گرگ

امروز پدرم پشت تلفن یه شعر خیلی جالب از فریدون مشیری برام خوند. به نظرم خیلی شعر با معنایی بود. با اینکه خیلی کم اهل شعر هستم، از این شعر خیلی خوشم اومد. گفتم اینجا پستش کنم:

گفت دانایی که: گرگی خیره سر،
هست پنهان در نهاد هر بشر!
 
لاجرم جاری است پیکاری سترگ
روز و شب، مابین این انسان و گرگ
 
زور بازو چاره ی این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
 
ای بسا انسان رنجور پریش
سخت پیچیده گلوی گرگ خویش
 
وی بسا زور آفرین مرد دلیر
هست در چنگال گرگ خود اسیر 
 
هر که گرگش را در اندازد به خاک
رفته رفته می شود انسان پاک
 
وآن که با گرگش مدارا می کند
خلق و خوی گرگ پیدا می کند
 
در جوانی جان گرگت را بگیر!
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
 
روز پیری، گر که باشی هم چو شیر
ناتوانی در مصاف گرگ پیر 
 
مردمان گر یکدگر را می درند
گرگ هاشان رهنما و رهبرند
 
اینکه انسان هست این سان دردمند
گرگ ها فرمانروایی می کنند
 
وآن ستمکاران که با هم محرم اند
گرگ هاشان آشنایان هم اند 
 
گرگ ها همراه و انسان ها غریب
با که باید گفت این حال عجیب؟

۹۹۹ بهترین چیزهایی که خواهم دید!

داشتم با خودم فکر می کردم که این تویتر به چه دردی می خوره آخه؟ هدف توش جذب فالوور هست، یا مثلاً گزارش هر کاری که در لحظه می کنی؟ یا دیدن کاری که بقیه در هر لحظه می کنن؟

برای فهمیدن این موضوع اخیراً خیلی سعی کردم توی تویتر فعال باشم اما هر کاری می کنم هیچی به نظرم نمی رسه از کارهای فعلیم که به نظرم بتونه کمی مفید باشه برای بقیه که بخوام تویت کنمش… برای همین از همین امروز می خوام یه موضوع برای تویت هام انتخاب کنم. موضوع تویت هام ۹۹۹ بهترین چیز هایی هست که از امروز خواهم دید و همشون رو با کلیدواژه #۹۹۹bests میخوام تویت کنم که در حال حاضر به نظر هیچ کی ازش توی تویتر استفاده نمی کنه. حالا این بهترین هر چیزی می تونه باشه، از بهترین فیلم علمی تخیلی که این ماه دیدم تا بهترین تویتی که امروز خوندم، یا بهترین ۵ خط کدی که امروز دیدم. کلاً هدفم اینه که کنی تویت هام با هدف تر باشن.

نکته خوبی که می تونه داشته باشه اینه که من خیلی چیزها در روز می بینم که به نظرم خیلی جالب میاد و شاید توی یه زمینه ای به نظرم بهترین بیاد اما حوصله نوشتن یک بلاگ دربارش رو نداشته باشم. اینطوری می تونم با یک خط توضیح توی لیست بهترین هام بیارمش. بعده ها هم فکر می کنم برای خودم خیلی جالب خواهد بود که ببینم مثلاً پارسال بهترین چیز هایی که به نظرم میومده چیا بودن و با الآن چه فرقی می کنن!

یک برنامه کوچیک مینی بلاگ برای خودم نوشتم که مینی بلاگ هام رو خودش داخل تویتر، فیسبوک و گوگل پلاس پست کنه و خودم بتونم یه لیست از همشون داشته باشم. در آینده احتمالاً سیستمش رو روی یک آدرسی آپلود خواهم کرد تا بقیه هم در تهیه ی این لیست بهترین ها اگه دوست داشتن شریک باشن.

بازگشت، خبر خوش

خوب! خیلی وقت شد که هیچ بلاگی ننوشتم… این مدت چند تا تعطیلات مختلف بود و منم چند تا مسافرت رفتم به همراه کلی از دوستان خیلی خوبم. به خاطر تعطیلات کمی به خودم توی وبلاگ نویسی هم استراحت دادم. انقدر اتفاق های مختلف افتاده که نمی دونم از چی بنویسم. اما قول میدم بازم کم کم مثل قبل به صورت منظم وبلاگ بنویسم. امروز یک داستان خیلی جالب که البته خیلی قدیمی هست برام اومد. اما این دفعه خیلی روم بیشتر از دفعه های قبلی که خونده بودمش تاثیر گذاشت. برای همین گفتم برای دوستانی که نخوندن این متن رو اینجا قرارش بدم. به نظر داستان واقعی میاد، البته من هیچ منبعی ندارم. اما حتی اگر واقعی هم نباشه مطمئنم انسان های به این صورت همین دور و بر ما هم خیلی وجود دارن. اسم داستان خبر خوش هست:
 
روزی روبرت دوونسنزو گلف باز بزرگ آرژانتینی، پس از بردن مسابقه و دریافت چک قهرمانی لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختگن می شود تا آماده رفتن شود.
پس از ساعتی، او داخل پارکینگ تک وتنها به طرف ماشینش می رفت که زنی به وی نزدیک می شود. زن پیروزیش را تبریک می گوید و سپس عاجزانه می افزاید که پسرش به خاطر ابتلا به بیماری سخت مشرف به مرگ است و او قادر به پرداخت حق ویزیت دکتر و هزینه بالای بیمارستان نیست.
دو ونسنزو تحت تاثیر حرفهای زن قرار گرفت و چک مسابقه را امضا نمود و در حالی که آن را توی دست زن می فشارد گفت: برای فرزندتان سلامتی و روزهای خوشی را آرزو می کنم.
یک هفته پس از این واقعه دوونسنزو در یک باشگاه روستایی مشغول صرف ناهار بود که یکی از مدیران عالیرتبه انجمن گلف بازان به میز او نزدیک می شود و می گوید: هفته گذشته چند نفر از بچه های مسئول پارکینگ به من اطلاع دادند که شما در آنجا پس از بردن مسابقه با زنی صحبت کرده اید . می خواستم به اطلاعتان برسانم که آن زن یک کلاهبردار است. او نه تنها بچه مریض و مشرف به موت ندارد، بلکه ازدواج هم نکرده . او شما را فریب داده، دوست غزیر
دو ونسزو می پرسد : منظورتان این است که مریضی یا مرگ هیچ بچه ای در میان نبوده است.
بله کاملا همینطور  است.
دو ونسزو می گوید: در این هفته ، این بهترین خبری است که شنیدم.
 
نقل از کتاب بهترین قطعات ادبی