بایگانی ماهیانه: آوریل 2011

نیویورک، میدان تایمز، سنترال پارک

این آخر هفته رفته بودم نیویورک… خیلیییی شهر جالبیه… مثل تهران خودمون میمونه… آخه کلاً آمریکا زیاد آدم تو خیابون نمیشه دید چون اکثراً پراکنده هست امکانات و در نتیجه خونه ها در نتیجه مثل تهران یهو همه تو یک قسمت کشور نیستن. امّا بعضی ایالت ها توی آمریکا انگار مثل تهران شلوغن… یکیشون همین نیویورکه… یعنی هممهههههه جاش شلوغ بود. همینطوری راه میرفتی هی آدم میدیدی، بر عکس واشنگتون که باید خیلی دقت کنی ۲ تا آدم تو خیابون ببینی.

یادم رفت بگم، با ۲ تا از دوستان رفته بودم و اولین چیزی که اونجا دیدیم، میدان تایمز یا Times Square بود… توی پرانتز بگم من هنوز نمی دونم این خارجیا چرا به میدون میگن Square در حالی که میدون گرد هست و Square یعنی مربع! بگذریم… خیلیییی جای جالبی بود… هر خیابونش میرفتی دوروبر میدون تایم برنامه های گوناگون دیده می شد. ما هم یکی از تئاترهاشو رفتیم! قیمت ها کلاً اونجا خیلی بالاست… برای اولین بار بود ۸۰$ پول یک بیلیت تئاتر رو میدادم :) ) تازه تئاتری که ۵۰% روش تخفیف خورده… شام هم یک جایی رفتیم که یکی از معروف ترین جاها برای استیک در دنیاست… بازم اولین دفعه ای بود که ۷۰$ برای یک وعده غذا توی رستوران می دادم :) ) اما جاتون خالی خیلیییی خوشمزه بود. البته اگه نبود واقعاً جای ناراحتی میداشت دیگه :) )

اگر گوگل رو سرچ کنید Times Square کلی عکس میاد براتون، یه عکسی که خودم گرفتم (با موبایل) هم همینجا قرار میدم.

نیویورک یک جای خیلی خیلی معروف دیگه داره به نام سنترال پارک که یک پارک فوق العاده بزرگ هست و دورش همیشه کلی آدم دیده میشن که دارن می دون! همه جای پارک سبز و خیلی قشنگ ساخته شده و یک دریاچه خیلی بزرگ مصنوعی (فکر کنم مصنوعی بود) هم توش هست که واقعاً به زیبایی پارک کلی اضافه می کنه… دو تا از عکسایی که توی پارک انداختم رو همینجا میگذارم، شاید براتون جالب باشه.


 


 

کلاً به نظرم خیلی جای جالبی بود نیویورک، همینطور شهر خیلی گرون با غذاهای خیلی خوشمزه… من کلاً آدمی نیستم که زیاد به مزه غذاها توجه کنم و هر  نوع غذایی می خورم، اما غذاهای نیونورک واقعاً خوشمزه بودن. توی پست های بعدی بقیه جاهای جالبی که به نظرم اومد رو خواهم نوشت.

سلمونی، اصلاح ویزا، دیتا سنتر

دیروز بعد از این همه مدت که وقت نکردم برم سلمونی، بالاخره رفتم. خیلی خوشحالم :دی با Drew رفتیم همون سلمونی که اون همیشه میره. البته به نظرم خیلی گرون بود. Drew هم از قبل گفته بود البته. اما چند تا نکته جالب. Drew ساعت ۱۲:۳۰ وقت اصلاح داشت و وقتی زنگ زد و فهمیدن من اولین دفعمه می خوام برم اونجا، بهم ساعت ۱۲:۳۵ وقت اصلاح با کسی که می خواستم یعنی جان رو دادن! پس تا فهمیدن جدیدم یه جوری اون وسطا جا باز کردن. نکته بعدی اینکه ما ساعت ۱۲:۳۰ رسیدیم و دقیقاً تا وارد شدیم Drew نوبتش بود، و من هم دقیقاً ۵ دقیقه بعد نوبتم شد که برم برای شستن مو، ولی چون نوبت نفر قبل یکم بیشتر طول کشید ۱۲:۴۳ نوبتم میشد، و کل اون مدت رو ماساژ سر داد کسی که باید موهامو می شست… تا یجوری منو راضی نگه داره که ناراحت نشم از اینکه ۸ دقیقه دیرتر دارم میرم… :دی بعدش نوبتم شد و جان موهامو کوتاه کرد و به نظرم کارشم خوب بود. حدود ۱۵ تا صندلی داشت که هر کدوم یکی مسئول بود اما من اینطوری که شنیدم جان کارش از بقیه برا مردها بهتر بود. در هر صورت… موقع اصلاح با جان حرف میزدم و فهمیدم لبنانی هست. نمی دونستم لبنانی ها توی مدرسه هر ۳ زبان عربی، فرانسه و انگلیسی رو یاد میگیرن! اما به نظرم خیلی خوبه. اونجا انگار وضع پول در آوردن خیلی جالب نیست در نتیجه خیلیا میرن کشورای خارجی و کار می کنن و پول برای خانوادشون میفرستن. کلی درباره اونجا حرف زدیم که شاید بعداً دربارش بنویسم. در هر صورت من از اصلاح سرم رازیم! اما خوب تا حالا تو عمرم ۴۰ دلار یا حدود ۴۴۰۰۰ تومن بابت سلمونی نداده بودم :) ) اینم تجربه جدیدی بود.

بعد از اونجا رفتیم فرودگاه، چون ویزای من Stampای که برای ویزای کاری روش زده بودن مشکل داشت و تاریخش خوانا نبود. فکر می کردم الآن باید ۲ ساعت باز تو صف باشیم، اما فقط مدارکی که وکیل گفته بود رو بردم، و دادم به مسئولش اونجا، فکر کنم ۳ دقیقه هم طول نکشید و یه Stamp جدید دادن! خیلی خوشحالم که زود درست شد.

از فرودگاه هم رفتیم Data Centerای که سرورهای شرکت توشه. خیلییییییی بزرگ بود. من قبلاً نقششو دیده بودم اما فکر می کردم فیلمه همه چیزایی که نوشته اما واقعاً بزرگ بود. البته ایران هم داریم دیتاسنتر بزرگ اما شاید کلش اندازه یکی از قسمت های اینجا باشه. برای وارد شدن بهش کارت ورود و خروج باید داشته باشی و اثر انگشت بزنی تا در باز شه و مأمور اونجا کلید Rack های سرورهارو بده. یه کارت ورود و خروج هم برای من صادر کردن و احتمالاً بعضی اوقات برای درست کردن مشکلات احتمالی باید برم اونجا. حیف که گرفتن عکس کاملاً غیر قانونی بود اونجا وگر نه حتماً عکس می گرفتم چون تا حالا اون همه سرور توی یه جا ندیده بودم!
 

اینترنت پرسرعت اینترنت کم سرعت

امروز متوجه شدم که سرعت اینترنت خونه اکثر خونه ها از شرکت بیشتره! مثلاً سرعت خونه ای که من قراره برم توش ۲۵ مگابیت در ثانیه هست اما سرعت شرکت ۱۰ مگابیت هست… برام خیلی عجیب بود تا اینکه فهمیدم دلیلش اینه که سرویس دهنده های اینترنت پول بیشتری می تونن از شرکت ها بگیرن تا خونه و همینطور بخاطر تضمینی هست که میدن که اینترنت قطع نخواهد شد و اگر بشه جریمه میدن. اما خوب اینطوری که آمار گرفتم خونه ها هم مثلاً شاید هر ۶ ماه ۲ بار برای یک ساعت قطع شه نهایتاً.

اینجا کلاً اینطوری که متوجه شدم از افرادی که از سرویسی برای بدست آوردن درآمد استفاده می کنن بیشتر پول میگیرن، و اگر قرار نیست از اون سرویس پول در بیاری پول کمتری میدی بابتش. خیلی خوبه بنظرم…

تعطیلات این هفته قراره با حسین و پانکاج بریم نیویورک، کلی جا رو نوشتم که حتماً ببینمشون! بنظرم باید خیلی جالب باشه… مجسمه آزادی، پارک مرکزی و میدون تایم جاهایی هستن که حتماً سعی می کنم تو این سفر کوچیک دو روزه ببینم! مطمئنم خوش میگذره.

فستیوال بادبدک و کاخ سفید

امروز با مدیر فنی شرکت رفته بودم فستیوال بادبدک که توی مرکز واشنگتن دی سی برگزار می شد! خیلی باحال بود! همه انواع مختلف بادبدکشون رو آورده بودن و هوا می کردن! و مسابقه بادبدک هوا کردن هم بود و بادبدک های خیلییییی گنده توشون دیده می شد که مثلاً ۵ نفری باید هوا میفرستادنش!

سخنرانش داشت آمار های بادبدک هوا فرستادن رو می گفت و اشاره کرد رکورد ارتفاع بادبدک فرستادن ۵ مایل هست! میشه ۱٫۶ کیلومتر! واقعاً نمی دونم اصلاً وقتی اون بادبدک هوا بوده صاحبش میدیده بادبدک رو یا نه! و اینم برام جالبه که کی حساب کرده ۱٫۶ کیلومتر رو! و چطوری! طوری که متوجه شدم هوا فرستادن این بادبدک تا به اون ارتفاع حدود ۱ ساعت و نیم طول کشیده! خیلی جالبههه…

در هر صورت موقع برگشت از جلوی کاخ سفید رد می شدیم. نکته جالب اول این بود که مردم عادی تا چه حد میتونن به کاخ سفید نزدیک بشن بدون اینکه نیاز باشه بگردنشون یا چک بشن! اما انگار اون منطقه پر از جاسوس هایی هست که همرو بطور غیر مستقیم دارن چک می کنن تا خطری کاخ سفید رو تهدید نکنه.

نکته جالب دوم این بود که با اینکه ما به صورت کاملاً تصادفی از جلوی اونجا رد می شدیم گروه زیادی از ایرانیا جلوی کاخ سفید داشتن اعتصاب می کردن! که البته تا جایی که فهمیدم مرتبط با اشرف بود. من چون کلاً از سیاست چیز زیادی نمی دونم دیگه جلو نرفتم ببینم چیه اما گفتم شاید بد نباشه چند تا عکس از این تجمع و خود کاخ سفید اینجا قرار بدم.


 

 

بِکهام و استادیوم

دیروز مدیر عامل شرکتی که توش کار میکنم بهم گفت بریم استادیوم JFK یا همون جان اِف کندی برای دیدن بازی فوتبال.

اینجا رسم هست که قبل از بازی ها، مردم میرن پارکینگ های استادیوم و جمع میشن و گپ می زنن و غذا می خورن تا بازی شروع بشه. خیلی بنظرم کار جالبیه! به این کار میگن Tail Gate و به من که خیلی خوش گذشت.

قبل از اینکه بازی شروع بشه من کلاً فقط می دونستم بازی DC United با یه تیم دیگس و حتی نمیدونستم اسم تیم دیگه چیه :دی بعداً فهمیدم اسم تیم دیگه Los Angeles Galaxy هست… استادیومی که توش بازی برگزار می شد برای DC United بود در نتیجه جو خیلی بدی ایجاد کرده بودن که رسماً تیم رقیب رو بترسونن! تمام تبلیغ ها و LCD ها برای DC United بود و قبل از بازی روی LCD های بزرگ تمام بازیکن های DC United رو معرفی کردن و … تماشاچی ها همه یک صدا بعد از شنیدن صدای طبل (بوم بوم بوم) می گفتن DC United. خلاصه اصلاً دوست نداشتم جای تیم Galaxy باشم :) .

بازی که شروع شد و تقریباً به وسط های نیمه اول رسید تازه فهمیدم دیوید بکام توی تیم Los Angeles Galaxy بازی می کنه! اصلاً نمی دونستم اینو! اول فکر کردم یک بکام دیگه هستش! اما بعد که بیشتر دقّت کردم دیدم نه! خودشه… برام جالب بود که روز دومی که US هستم بکهام رو از نزدیک ببینم. :پی

نکته جالب این هست که در حال حاضر به نظر میاد آمریکا داره پول خیلی زیادی خرج می کنه که تیم فوتبالشو قوی کنه! در واقع آمریکا برای این جور چیزا یه پروسه داره و هر دفعه به یک ورزشی گیر میده که به نظر میاد در حال حاضر فوتبال هدف هست! و توی همین بازی بچه های ۱۱ ۱۲ ساله زیادی با مربی های فوتبالشون اومده بودن اینجا تا بازی رو ببینن. شاید توی قسمتی که ما بودیم فقط ۵ تا تیم بچه های ۱۱ ۱۲ ساله بودن! یعنی از این سن داره روشون کار میشه و مطمئنم وقتی این بچه ها ۲۲ سالشون بشه، یعنی ۱۰ سال دیگه آمریکا در فوتبال ما (ساکِر اونا) کلی حرف برای گفتن خواهد داشت.

در هر صورت جامون فکر کنم خیلی خوب بود و خیلییییی به بازیکنا نزدیک بودیم، برای همین گفتم شاید بد نباشه چند تا عکس بگیرم و همینجا قرار بدم! عکس اول قبل از شروع بازی هست و عکس آخر دقیقه ۹۰ هست که DC United داره پنالتی میزنه و با این پنالتی نتیجه بازی ۱ – ۱ تموم میشه! به نظرم خیلی خوب شد که بازی مساوی شد، وگرنه مطمئنم تماشاچی ها کلی ناراحت می شدن…


 

شب آخر در ایتالیا و روز اول در آمریکا

خوب! امروز صبح ساعت ۱۰:۲۰ صبح به وقت میلان پرواز دارم به Newark و ساعت ۱:۳۵ ظهر به وقت Newark میرسم، بعد از ۱ ساعت و ۵۰ دقیقه یک پرواز دیگه از Newark به Washington DC دارم و در نهایت ساعت ۵ ظهر بوقت Washington DC به مقصد می رسم… جایی که احتمالاً برای مدت زیادی باید اونجا زندگی کنم و پر از تجربه های جدید برام خواهد بود!

خیلی حس جالبیه اینکه همه چیزیو که توی مدّت ها بدست آوردی مثل دوست، کار، اعتبار، یکدفعه ازش دور شی و یا از دستش بدی و یهو وارد یک محیط جدیدی بشی که حدث میزنی می تونی طی زمان چیزای بیشتری بدست بیاری… به امید اینکه در آینده بتونی برگردی اما با تجربه و دست آورد های بیشتر… و البته دوباره نزدیک شدن به کسایی که ازشون دور شده بودی…

امیدوارم توی این دوریم هییییییچچچچچ کدوم از دوستامو از دست ندم… همه دوستام رو واااااقعاً دوست دارم، بعضیاشونو دیگه وااااااااااااقعاً دوست دارم… من نهایت سعیمو می کنم که همشونو (همتونو) حفظ کنم.

خیلی اتفاق ها امروز افتاد، اما دوست دارم این پست فقط در مورد همین موضوع باشه…

آدیداس و پوما

می دونستین صاحب آدیداس و پوما با هم برادر هستن؟ من اینو جدیداً فهمیدم و برام خیلی جالب بود، در نتیجه رفتم یه تحقیقی دربارش بکنم.

Adidas AG یک تولید کننده لوازم ورزشی آلمانی هست که در واقع میشه دارنده مجموعه آدیداس. این مجموعه Reebok، Golf و Rockport رو هم شامل میشه. این نکته رو هم حتماً می دونید که آدیداس بزرگترین تولید کننده پوشیدنی ورزشی در اروپا و بعد از Nike دومین تولید کننده تو این زمینه هست.

در دهه ۱۹۲۰ آدولف دسلر (Adolf Dassler) که آدی هم بهش گفته میشه و یک علاقه مند به ورزش بود، ساعت ها وقتش رو صرف طراحی کفش در کارگاهش می کرد، و برادرش، رادولف دسلر (Rudolf Dassler) که یک فروشنده خیلی خوب بود، کارشون رو در زمینه تولید کفش در Herzogenaurach شروع کردند. کار از تولید دستی کفش های ورزشی شروع شد، اما بعد از مدتی وقتی کارشون پیش می رفت دو برادر سر خیلی از موارد و تصمیم گیری ها با هم مخالف بودن و دعواشون می شد. در نهایت در اواسط دهه ۱۹۴۰ رادولف از آدی جدا میشه و اونور رودخونه یک کارگاه تولیدی کفش دیگه میزنه و آدی همون جای قبلی ادامه به کار میده و نام کمپانیشو به آدیداس تغییر میده و رادولف هم در سال ۱۹۴۸ شرکتش رو با نام Puma ثبت می کنه.

در این باره باربارا اسمیت (Barbara Smit) یک کتاب به نام Sneaker Wars نوشته که توش کل ماجرای رقابت این دو برادر که سازنده دو تا از بزرگترین کمپانی های لوازم ورزشی هستند رو تعریف کرده.

در ابتدا وقتی دو برادر با هم بودند اسم شرکت Addas and Ruda بوده. اما از اونجایی که در اون زمان شرکتی با نام Addas وجود داشته که کفش کودک میزده آدی با توجه به اسمش یک i به وسط اسم اضافه می کنه و اسم شرکت Adidas میشه. پوما اما با توجه به اینکه مشاورین Ruda بهش پیشنهاد دادن که Ruda برای مارکتینگ شاید خیلی جالب نباشه، اسم دیگه ای رو انتخاب می کنه.

شاید براتون سوال پیش بیاد که چرا رشد آدیداس خیلی سریع تر از پوما بود و رادولف چه اشتباهی کرد که آدیداس انقدر جلو افتاد؟ جواب سوال مثل همیشه Connection و ارتباطات هست! رادولف با سرمربی تیم آلمان سر یک موضوعی دعواش شد و این باعث شد آدیداس خیلی راحت تر در جام جهانی ۱۹۵۴ (وقتی آلمان غربی از مجارستان برد) در تمام عکس های روزنامه ها باشه و کفش های آدیداس با سه خط، پای تمام بازیکن های آلمان دیده بشه و فروشنده های کشورهای دیگه بخوان کفش های آدیداس بفروشن! پوما سال ها طول کشید تا بتونه به جایی برسه که به این صورت فروش بین المللیشو شروع کنه. جالبه بدونید سال ها بعد توی جام جهانی ۱۹۷۰ در بازی فینال، پله در ثانیه آخر قبل سوت، به داور گفت تا یک لحظه بند کفشش رو ببنده، تا میلیون ها تماشاچی اون بازی یک نمای نزدیک از کفش پومای پای پله داشته باشن! جالبه بدونید پوما بابت فقط همین کار ۱۲۰ هزار دلار پول به پله داده بود!

سوال دیگه ای که شاید پیش بیاد اینه که آدیداس در حال حاضر دومین بزرگترین کمپانی تولید لوازم ورزشی هست، و Reebok رو هم خریده، اما چطور شد که یک مدت Reebok از آدیداس جلو زده بود؟ طبق مقاله ها، دلییش این هست که آدیداس در اون زمان گفت که من در زمینه Jogging و اروبیک نمی خوام کار کنم و علاقه ای ندارم، همون اشتباهی که Nike انجام داد، و ریبوک فضای خالی رو به خوبی دید! و باعث شد یک شرکت با سود چندصد ملیون دلاری یک دفعه به یک شرکت با سود چند ملیارد دلاری تبدیل بشه و برای سال ها هم این راه رو ادامه داد. اما بعد از مدتی راه خودش رو گم کرد و باز از آدیداس و نایک عقب موند.

پوما هم همینطور بالا و پایین داشته! چندین سال پیش کفش های پوما حتی در بازار بفروش می رفته و اکثر مردم اون رو دیگه یک برند مرده می دونستن، اما Gucci در اون زمان میاد و پوما رو می خره و باعث میشه الآن اون رو دوباره به عنوان یک برند بالا بشناسن. اینجا قدرت و تصمیم گیری خوب گوچی و مدیراش مشخص میشه که می دونن در چه زمانی چه کاری رو کنن که کمترین هزینه و بیشترین سود رو براشون داشته باشه.

در نهایت به نظر من نتیجه مهمی که میشه گرفت اینه که همیشه نیاز به یک رقیب قوی هست! شاید اگر این دو برادر از هم جدا نمی شدن و اونور رودخونه رقیبی برای خودشون نمی دیدن، اونم رقیبی که می دونن چقدر قوی هست! هیچ وقت ما این دو برند خیلی موفق رو امروزه نداشتیم! برندهایی که نه تنها لوازم ورزشی فروختند و میفروشند، بلکه در زمانی که ورزش هنوز در حد یک Business جا نیافتاده بود با تبلیغ هاشون و کمک کردن به برگزار کننده های جام جهانی از همه نظر، به جا افتادن ورزش به عنوان یک Business کمک کردند.

 

دروغ اول آوریل گوگل

هر سال روز اول آپریل که همون دروغ ۱۳ خودمونه خیلیا سعی می کنن دوستاشونو با دروغ های عجیب غریب و گاهی شک بر انگیز سورپرایز کنن!

این به قدری مرسوم هست که شرکت های خیلی بزرگی مثل گوگل هم هر سال دروغ اول آپریل دارند!

امسال گوگل دو تا دروغ گفت، یا لااقل من دوتاشو دیدم. اولین دروغ یک محصول جدید بنام Gmail Motion بود که گوگل ادعا کرده بود به جای اینکه شما تایپ کنید میلتون رو می تونید با استفاده از وبکم و Body Language میل خودتون رو بنویسید! مثلاً جلوی دوربین وایسید و ادای فکر کردن در بیارید و Gmail خودش براتون می نویسه "فکر می کنم" :دی

گوگل حتی یک Pdf از این Body Language هارو توی سایتش قرار داده :) ) که هر حرکت مفهومش چی هست و چی تایپ خواهد کرد. توضیحات کامل Gmail Motion رو می تونید توی لینک زیر ببینید:

http://mail.google.com/mail/help/motion.html

دروغ اول آپریل دوم هم در ارتباط با معرفی یک سمت شغلی جدید به نام Autocompleter بود. گوگل در سایتش فرم استخدام این سمت جدید رو هم قرار داده بود و محل کار هم دفتر اصلی گوگل تعیین شده بود! حالا Autocompleter کارش چی هست؟ وقتی شما تایپ می کنید یه کلمرو تو گوگل، حتما بعضی اوقات Did you mean somthing? رو دیدید. که گوگل متوجه میشه منظور شما چیز دیگه ای بوده و یا عبارتی که جستجو کردید غلط تایپی داشته. این Autocompleter در واقع کارش اینه که سرچ مردم رو ببینه و با توجه به اون حدس بزنه منظور اصلی جستجوگر چی بوده و اون کلمرو بنویسه تا به صورت پیشنهاد گوگل به کاربر نشون بده! یک فیلم جالب هم در این ارتباط گوگل در این صفحه گذاشته، که مصاحبه با یکی از Autocompleter هاست و میگه تا حالا اون Did you mean رو دیدید؟ اون منم! در ادامه میگه در یک روز خوب من ۳۴۰۰۰ لغت در دقیقرو پیشنهاد میدم و کیبوردمو هر ۸ روز عوض می کنم! و من حتی تو خونه وقتی خانواده بهم میگه "چطوری …" من جملشونو تکمیل می کنم و همیشه می دونم چی میخوان بگن انقدر وارد شدم! اگر براتون جالب بود می تونید توی لینک زیر موضوع کامل + فیلم رو ببینید:

http://www.google.com/intl/en/jobs/uslocations/mountain-view/autocompleter/index.html

گذشته از این موارد که در واقع شوخی گوگل بوده، دو تا نکته جالب هم اشاره شد، در مورد اولی به این نکته اشاره شده که امروز همه همش پایش کامپیوتر هستیم و هیچ تکونی نمی خوریم و این خوب کاملاً برای سلامت بده، احتمالاً هدف گوگل این بوده که ببینه بازخورد مردم نسبت به ارائه یک سرویسی که اونارو به حرکت وادار کنه چی هست. حالا ممکنه یک زبان جدید نباشه، اما ممکنه یک سرویسی توسط گوگل در آینده ارائه شه که بوسیله Body Language یا مثلاً حرکت صورت کارهایی رو سریعتر بشه انجام داد. یا مثلاً سرویسی ارائه شه که میزان زمان خنده، اخم، تعجب و هر یک از حالت های صورتمون رو ثبت کنه و به خودمون اطلاع بده. به عنوان مثال بگه شما امروز ۱۰ بار به مدت ۳۰ دقیقه خندیدید و …

مورد جالب بعدی آخر ویدئوی دوم بود. که شخصی که به عنوان Autocompleter توی فیلم داره صحبت می کنه میگه همه فکر می کنن کسی که میاد توی گوگل باید Phd توی کامپیوتر داشته باشه و مخ همه چی باشه، اما ما توی گوگل به آدم هایی غیر گیک و عادی و غیر خارق العاده هم نیاز داریم. به نظر من گوگل این مطلب رو خارج از شوخی گفته و یه جور پیام هست.

نکته اصلی این هست که گوگل همیشه از گفتن دروغ هاش منظوری داره و در حال سنجیدن این هست که بازخورد کاربراش در مورد فیلدهای مختلف چطور هست و حتی این بازخوردها توی برنامه ریزی آیندش تأثیر خواهد داشت. جالبه بدونید یکی از دروغ های گوگل ارائه یک میل باکس ۲ گیگی بود (در زمانی که میل باکس یاهو و امثال اون مثلاً ۴ مگ بیشتر ظرفیت نداشت). پس گوگل حتی بعضی از دروغ هاش ممکنه محصول آیندش باشه حتی!

یکی از دروغ های گوگل رو که من خیلی دوست داشتم دکمه پرینت بر روی کاغذ بود. که گوگل گفته بود دکمه ای به Gmail اضافه خواهد کرد که وقتی روی اون کلیک میکنید میل های انتخاب شدتون رو روی کاغذ پرینت خواهد کرد و براتون هر تعدادی که باشه با پست خواهد فرستاد! هزینه این پرینت هم از تبلیغاتی که پشت میل پرینت شده، چاپ شده در خواهد اومد! به نظر من ایدش خیلی جالب بود، و درسته که الآن آیپد و این همه دستگاه های eInk اومده، اما باز هم از گوگل بعید نیست بعدها یک ایده شبیهش رو اجرا کنه!

تبلیغات جدید جی میل

امروز اومدم میلمو چک کنم، دیدم بالاش نوشته تبلیغات میل رو داریم عوض می کنیم و نوعش فرق کرده! و لینک زیر رو معرفی کرده برای اطلاعات بیشتر:

http://mail.google.com/support/bin/answer.py?hl=en&ctx=mail&answer=1217362

شاید برای بعضی از شما زودتر هم این اومده باشه، و دیده باشیدش.

برام جالب بود، چون تا همین الآن هم خیلی خوب میاد تبلیغات جی میل و کاملاً مرتبط هست، نمیدونم دیگه از الآن به بعد چجوری میخواد بشه. انگار قرار هست تعداد تبلیغ ها کمتر بشه اما مرتبط تر بشه. گوگل گفته این سیستم هنوز روی تمام اکانت های جی میل قعال نشده و فعلاً برای بعضی اکانت ها بصورت تستی پیاده خواهد شد. نمی دونم الآن برای اکانت من پیاده شده یا نه، اما یه گزینه جدید توی Setting اکانتم اضافه شده به نام Importance signals for ads که به نظر مرتبط با همین موضوع میاد.

در هر صورت چیزی که مشخصه اینه که هر چی کمتر تبلیغ باشه کاربرها راضی تر خواهند بود، اما آیا گوگل می تونه با این سیاستش با وجود کم کردن تعداد تبلیغات، درآمدش کم نشه و یا حتی اونو بیشتر کنه؟ باید اینو دید!

امروز یکی از دوستان یه جمله جالب از انیشتین هم گفت که دوست دارم اینجا بنویسم:

"I do not know with what weapons World War III will be fought, but World War IV will be fought with sticks and stones." Albert Einstein

"من نمی دونم در جنگ جهانی سوم با چه ابزاری خواهند جنگید، اما ابزار جنگ جهانی چهارم سنگ و چوب خواهد بود." البرت انیشتین

شبکه اجتماعی فوتبال

امروز به این فکر افتادم که یک شبکه اجتماعی در ارتباط با فوتبال بزنم، توش هر بازیکن، مربی، یا تیم یه صفحه داره که میشه هر کسی لایکش کنه و یا دربارش بحث کنه!

همینطور هر بازی می تونه یک صفحه داشته باشه و افراد در زمان بازی دربارش بحث و کل کل کنن و بعد از تموم شدن بازی هم ادامه بحث رو داشته باشن…

میتونه یه سایت خبری هم بشه که توش بشه خبرهارو تگ کرد. مثلاً اگر خبری مربوط به کریم باقری هست، خبرش علاوه بر صفحه اول سایت زیر صفحه کریم باقری هم ظاهر بشه. یعنی وقتی مثلاً به صفحه تیم استقلال یا پرسپولیس میرید تمام خبرهایی که مرتبط با هر کدومشون هست هم زیر صفحشون بیاد.

به نظرم می تونه توی ایران خوب بگیره چون ایرانیا در زمان بازی و بعد از اون دنبال یک جایی هستند که کل کل کنن اما همچین جایی وجود نداره!

از ظهر دارم روش کار می کنم، نمی دونم بتونم تا فردا سایتشو بالا بیارم یا نه، اما سعیمو می کنم که بیاد یالا… اسم سایت رو فعلاً sportnetwork.ir انتخاب کردم، شاید بعدن عوضش کنم اگر کسی پیشنهاد بهترین داشته باشه…

لوگوی اینتراکتیو یا پویای گوگل هم امروز برام خیلی جالب بود که مرتبط با تولد Robert Bunsen هست. یک سالی هست که گوگل بعضی اوقات لوگوش رو در روزهای خاصی بصورت متحرک قرار میده.