ونیز و چند بحث جالب

خیلی دیره، اما طبق قراری که گذاشتم با خودم می نویسم… امروز خیلی کار نکردم به جاش رفتم وِنیز. جای تمام دوستان خالی. جای قشنگیه اما اولین بارش جذابه، اونم برای ۵ ساعت اولش اگر فقط جزیره اصلی رو بخواین ببینید و رفت و برگشت رو تا میدون اصلی پیاده برید. دفعه های بعدی بیشتر به این بستگی داره که با کیا میرید اونجا.

این دفعه با ماشین دختر عمم و شوهرش (اَلِسَندرو که ایتالیایی هست) رفتم و از این بابت خیلی خوشحالم. چون توی مسیر بحث های جالبی شد. یکی از این بحث ها که به کار مربوط شد نتیجه جالبی به نظر من داشت. السندرو در ارتباط با کار قبلی که داشت (در یک شرکت پتروشیمی بزرگ) یک خاطره می گفت. اون در ابتدا توی شرکتِش یک مهندس برق بود، بعد از چند مدّت رتبش به مدیر پروژه ارتقاع پیدا کرد. چند مدّت بعد رئیسش بهش گفت که تو باید به پاریس بری برای کار در یک پروژه جدید پتروشیمی در اونجا. اما اینجا یه سوال پیش میاد! پاریس خیلی خیلی جای خوبی هست برای کار کردن، از طرفی السندرو خیلی نیروی جوونی هست، و زمان خیلی زیادی نیست که توی شرکت کار می کنه. پس افراد با تجربه خیلی خیلی زیاد دیگه ای بودن که می تونستند این شغل رو به اونا پیشنهاد بدن و از اونجایی که منطقه کار پاریس بود حتماً نیروهای قدیمی پیدا می شدن که این موقعیت رو قبول کنن. چرا این پیشنهاد کار به السندرو داده شد؟

بعد از اینکه السندرو این موقعیت رو قبول کرد و به پاریس رفتند، متوجه شد دلیل این موضوع چی بوده! چون وقتی یک نیرو جوان هست و خیلی با تجربه نیست، اگر از کاری که الآن داره اخراج بشه به این راحتی نمی تونه جای دیگه کار پیدا کنه، ولی اگر یک نیروی باتجربه و قدیمی باشه اگر از این کار بیرون بیوفته یعنی مدیرش اون رو اخراج کنه خیلی راحت می تونه جای دیگه کار پیدا کنه، و حتی ممکن هست موقع بیرون رفتن از شرکت مدیرش رو تحقیر کنه و اینطور نه تنها نیروی کار از دست رفته، بلکه وجهه مدیر ارشد هم با اون تحقیر، جلوی کارکنا از دست رفته. پس مدیرها توی شرکت های بزرگ سعی می کنن از افراد جوون ولی با استعداد و تیز استفاده کنن، اینطوری هم به موفقیتی که می خوان میرسن، هم مطمئن هستند اون شخص جاشون رو به این راحتی نمی گیره، و می دونن حتماً به تمام حرف هاشون گوش خواهد کرد، چون از اخراج شدن می ترسه و مثل یک نیروی قدیمی نیست که بدونه اگر اینجا کار نباشه میره جای دیگه. به نظر من این راه خوبیه برای انتخاب نیرو برای خیلی از پوزیشن ها. و توی این مورد هم خیلی خوب کار کرد، السندرو تونست خیلی بیشتر از پیش بینی شرکت براش سود بیاره و پاداش گرفت، مدیر ارشد به خاطر موفقیت السندرو پاداش گرفت و همه کارها سر موقع انجام شد و کسی هم جاشو نگرفت. اما اینجا شارپ و باهوش بودن اون نیروی جوان خیلی مهمه و این فرد سرمایه خیلی بزرگیه! کسی که همه کارآفرین های موفق و مدیر های خوب دنبالشن.

بحث بعدی که صحبت شد در ارتباط با ظاهر افراد بود و اصطلاحاً Accessoriesای که هر شخصی در ظاهر بیزینسی خودش استفاده می کنه. مثل خودکار، ساعت، کمربند، لباس، کیف پول، کیف دستی،… که یک شخص در ظاهر کاریش استفاده می کنه. می دونید، خیلیا شاید به نظرشون بیاد خریدن یک خودکار ۶۰۰ هزار تومانی مونت بلانک، یا مثلاً خریدن کیف یا لباس ۲ تومنی یا ساعت ۸ ملیون تومنی دیوونگی هست. اما متأسفانه توی کار این پارامترها خیلی خیلی مهم هستند. افراد توی اولین دیدشون Accessoriesای که شما استفاده می کنید رو می بینن، و شما رو بر حسب مواردی که پوشیدید یا استفاده می کنید طبقه بندی می کنن، که آیا این شخص مهم هست، تیپ شرکت ما هست، از ما بالاتر یا پایین تره؟ یعنی در واقع شما با استفاده و خریدن این موارد پولتون رو هدر ندادین بلکه سرمایه گزاری کردید. حتماً دیدید توی بستن قراردادها خیلی وقت ها شخص مقابل از شما خودکار میخواد، شاید فقط به نظر خواستن خودکار بیاد چون اون شخص خودکار نداره، ولی اون شخص خیلی وقت ها می خواد بدونه شما رو توی سبد مونت بلانک دار ها قرار بده یا بیک دارها… خیلی مسخره هست! اما واقعیتی هست که الآن رعایتش اجباری هست خیلی جاها.

بحث جالب آخری که شد سر این بود که چطور شرکت هایی مثل دولچه گبانا توی حدود ۲۰ سال انقدر توی صنعتی که در زمان ایجادشون کلی رقیب مثل لوی ویتان، شَنِل و … وجود داشته موفق میشن؟ یا مثلاً فیس بوک وقتی فرندستر و MySpace با اون عظمت وجود داشتن. یا حتی یه پیتزا فروشی جدید، بین کلی پیزا فروشی چطوری با اینکه جدیده معروف تر از تمام پیتزافروشی های اطراف میشه؟

نتیجه این بحث دو تا نکته اصلی بود، یکی مارکتینگ. امروزه فکر می کنم بدترین کالاها و سرویس هایی که فکر کنید رو با تبلیغات بهتر از خیلی از بهترین کالاها و سرویس ها میفروشن. خیلی مهمه چطوری تبلیغ کنید! شاید حتی مارکتینگ خیلی از نحوه تولید و کیفیت مهم تر باشه! ما توی ایران فوق العاده توی تبلیغات و مارکتینگ ضعیف هستیم! خیلیییییییی… شاید محصولات فوق العاده خوبی بدون نقص توی ایران ایجاد میشن، وبسایت های فوق العاده نو و جالب تولید میشن! اما چون مارکتینگ بلد نیستیم پروژه از بین میره. مثلاً نوشتن تویتر از نظر فنی فکر می کنید اولین نسخش چقدر طول می کشید؟ هیچی! شاید یه هفته ماکسیمم! اما هنر اصلی تویتر نوع مارکتینگ و جا انداختنش بود. ما توی ایران تو این زمینه واقعاً خیلی ضعیف هستیم. نکته بعدی این هست که اول ببینی فضایی که می خوای روش کار کنی چطوری هست، و بعد قسمت های خالی فضا رو پیدا کنی و توی اون ناحیه فعالیت کنی حتی اگر خیلی تخصصی بشه موضوع کار. مثلاً شاید تولید رژ لب فقط برای زنان سیاه پوست خیلی بتونه موفق تر بشه از تولیدِ کلیِ لوازم آرایشی برای همه، وقتی همه رقیب هات که خیلی گنده هستند موضوع کارشون همین هست. وقتی تیتر اول رو انتخاب کنی، بعد از مدتی مطمئن خواهی بود که زنای سیاه پوست حتماً فقط از تو رژ لب خرید خواهند کرد چون با خودشون میگن این شرکت به صورت تخصصی برای ما زن های سیاه پوست رژ لب میزنه پس حتماً کارش برای ما بهتره و بهتر بهمون میاد.

7 فکر می‌کنند “ونیز و چند بحث جالب

  1. فرشاد

    با اینکه دوری ولی احساس می کنم اینجوری نزدیکتریم بهم قبلا وقت نمی کردی ۱ خط هم بنویسی خوشحالم که می تونم نوشته هاتو هر روز بخونم :D
    دوست دارم هرروز موفقیت تازه ازت ببینم اینجا:D

    پاسخ
  2. siavash

    @فرشاد: نهایت سعیمو می کنم هر روز بنویسم، نمی دونم تا کی بتونم.
    @امین: من که هستم، تو نیستی :دی
    @امید: خدارو چه دیدی، شاید ادامه داشت
    @امیرحسین: Clap خودت :دی
    @بابک: کاربر کیه؟ منظور دوستان هست؟ :)

    پاسخ

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>